بسیاری از سازمانها برای استقرار و پیاده سازی هوش تجاری که در جهت پیشبرد و بهبود تصمیم گیری مورد استفاده قرار میگیرد، هزینه های زیادی را متقبل میشوند. پیاده سازی این سیستم های مدیریتی یک چالش، و سطح بندی و میزان کیفیت استقرار آنها، چالشی دیگر برای مدیریت است. در این مقاله  پس از بررسی و مقایسه معیارها و زیر معیارهای مختلف در راستای پیاده سازی هوش تجاری،  با اتکا بر مطالعات تطبیقی و نظر خبرگان مخابرات ، مدل مناسبی برای سنجش سطح آمادگی پیاده سازی هوش تجاری ارائه شود. این مدل در شش جنبه مختلف شامل ” استراتژی و الزام هوش تجاری”،” تکنولوژی اطلاعات”، “حمایت مدیران”، “همسویی کسب و کار و فناوری اطلاعات”، “منابع انسانی” و “تعریف درست نیازمندی ها ” مورد بررسی قرار میگیرد. دراین تحقیق سعی شده است پس از بررسی مدلهای ارائه شده ارزیابی زیرساختهای پیاده سازی هوش تجاری وبا در نظر گرفتن اهم چالشهای پیاده سازی BI  و بررسی دلایل شکست این پروژه در سازمانها، مولفه های موثر تفکیک شود. لذا درارزیابی چالشهای مواجه در پیاده سازی سیستم های مدیریت، سازمانها را یاری میکند تا در قدم اول جایگاه خود را قبل از پیاده سازی سیستم های مدیریت هوش تجاری مشخص کرده و میزان آمادگی سازمان برای استقرار سیستمها سنجیده گردد. سپس مقدمات و نیازهای قدم بعدی برای عملیاتی شدن در سازمان را دریابند. این مدل به سازمان در طراحی، خرید و پیاده سازی سیستم ها و نرم افزارها به منظور پشتیبانی تصمیم بهتر در تمامی سطوح و مقابله با چالشهای پیش رو کمک می نماید. در بازار متغیر کنونی و همراه با رشد فناوری اطلاعات در سازمان ها،سوق به سوی داشتن زیرساختهای توانمند از جمله سیستم های اطلاعاتی، از چالش های استراتژیک سازمان ها می باشد. به نحوی که در طی دوره های مختلف مدیران با پیاده سازی سیستم های اطلاعاتی  مختلف در سازمان سعی در کسب اطلاعات مناسب از سیستم های خود داشته اند. سازمانها دریافته‌اند که دیگر تغییرات تدریجی و سطحی راهگشای مشکلات آنان نیست و برای بقای سازمان لازم است تغییراتی اساسی و زیربنایی در سازمان ایجاد شود. هوشمندی کسب و کار یا هوش تجاری نه به عنوان یک ابزار یا یک محصول و یا حتی سیستم، بلکه به عنوان یک رویکرد جدید در معماری سازمانی بر اساس سرعت در تحلیل اطلاعات به منظور اتخاذ تصمیمات دقیق و هوشمند کسب و کار در حداقل زمان ممکن به عنوان راهکاری برای سازمان های امروزه مطرح شده است.  در معماری جدید سازمانی، جایگاه سیستم های هوش کسب و کار بسیار برجسته است، چرا که به مثابه دماسنجی می ماند که اوضاع و احوال سازمان را بر اساس کارکرد واحد های مختلف نشان می دهد. در غیاب این دماسنج، هیچ گونه دیدی، هر چند کلی، از میزان پیشرفت کسب و کار در بازار و نحوه عملکرد واحد های مختلف سازمان به دست نخواهد آمد و همچنین هیچ معیاری برای تصمیم گیری درزمینه راهبرد سازمان در بازار و نحوه اتخاذ تصمیم در شرایط خاص و بحرانی وجود نخواهد داشت.
بدلیل اینکه تصمیم گیری به روش سنتی باعث به مخاطره افتادن امنیت، بقائ و سود آوری میگردد، هوشمندی کسب و کار به عنوان ابزاری برای جمع آوری،  و تحلیل داده های ساختاری و غیر ساختاری مورد استفاده شرکتها است که آنها را از مزیت های تکنولوژیکی اطلاعات مدرن بهره مند می سازد.
سیستم های هوش تجاری با اصلاح و شفاف سازی جریانهای اطلاعاتی و مدیریت دانش سازمانها را برای موارد ذیل توانمند ساخته و به حل چالشهای ممکن پیش رو ی مدیران کمک می کنند:
–    استمرار سود دهی از فروش محصولات
–    تحلیل هزینه ها
–    نظارت بر محیط اطراف
–    کشف کلاهبرداری ها و قانون شکنی ها

سیستم های هوشمند کسب و کار و کاربردهای آن در سطوح سازمان

مسئله بهره وری بیشتر سازمان و کاهش هزینه های سازمان همواره از مهمترین دغدغه های مدیران در سازمانهای مختلف بوده است. ارزش سیستم های هوش تجاری در تجارت به طور عمده بر این واقعیت دلالت دارد که چنین سیستم هایی، اطلاعاتی را ارائه میدهند که ممکن است به عنوان پایه ای برای ایجاد و تغییرات اساسی در یک شرکت خاص بکار روند. از جمله میتوان به برقراری زمینه های جدید برای همکاری، کسب مشتریان جدید، شناسایی بازارهای جدید و ارائه محصولات جدید برای مشتریان اشاره کرد. سیستم های هوش تجاری تصمیم گیری را در تمامی سطوح مدیریت مورد حمایت قرار می دهند.
تعیین گرایش های تجاری سازمان، تحلیل عمق سازمان،پیش بینی وضعیت بازار و بالا بردن توانایی رقابتی سازمان در بازار، بالا بردن میزان سوددهی سازمان، تنضیم قیمت ها به نحو مطلوب، بالا بردن میزان فروش، کاهش هزینه ها، تحلیل سبد خرید، بالا بردن میزان رضایت مشتری، شناسایی مشتریان دائمی و حفظ آنها، تحلیل های مورد نیاز برای تقسیم بندی مشتری، بالا رفتن کارایی سازمان در انجام امور داخلی، قابلیت زمانبندی امور در سازمان بصورت دقیق، توانایی استفاده مناسب از منابع اطلاعاتی موجود در سازمان، توانایی فراهم کردن اطلاعات با کیفیت بالا، ایجاد توانایی اتخاذ تصمیمات سریع در سازمان، نشخیص زود هنگام خطرات و فرصتها، کمک به ردگیری منشا ا صلی فاکتورهای حیاتی کارایی یک سازمان و … ، اغلب اهداف ذکر شده فوق دارای رویکرد کاربردی می باشند. هوش تجاری علاوه بر این اهداف کاربردی، برخی اهداف  مهم زیرساختی هم دارد:
–    در سطح راهبردی، سیستم های هوش تجاری، امکان تنظیم دقیق هدف ها و پیگیری  تحقق آنها را فراهم میسازند. ارائه گزارش های مقایسه ای مختلف  مانند نتایج حاصل از بررسی های تاریخی، سودمندی پیشنهادهای خاص، اثربخشی مجاری توزیع اطلاعات همراه با شبیه سازی نتایج مربوط به توسعه و پیش بینی اینده بر پایه برخی پیش فرضها را ممکن می سازد.[9]تصمیمات گرفته شده در این سطح غالبا در حوزه مسائل غیر ساختار یافته قرار دارد و نتایج حاصل از آنها تاثیرات بلند مدت و کلانی در سازمان دارند.
–    در سطح تاکتیکی، سیستم های هوش تجاری، ممکن است پایه ای را برای تصمیم گیری منطبق با مدیریت بازار، مدیریت فروش، مدیریت مالی،مدیریت سرمایه  بوجود آورند.این سیستم ها اجازه میدهند که شرکت نسبت به اقدامات آتی خوشبین بوده و عملکرد تکنولوژیکی، مالی و یا سازمانیش را در جهت تحقق هدف های راهبردی شرکت و اثربخشی بیشتر آن، اصلاح کند. تصمیمات گرفته شده در ایده در این سطح، غالبا در حوزه مسائل ساختار یافته بوده و توسط مدیران میانی گرفته می شوند.
–    در سطح عملیاتی، سیستم های هوش تجاری برای انجام تحلیل های موردی و پاسخ به پرسشهای مرتبط با عملیات مداوم بخشها، برآوردهای مالی به روز شده، فروش و همکاری با فروشندگان، مشتریان و … مورد استفاده قرار می گیرند. تصمیمات گرفته شده در این سطح غالبا در حوزه مسائل ساختار یافته می باشد و توسط مدیران عملیاتی گرفته می شوند.
کلیه اهداف مذکور در سازمانها بیشتر مربوط به ایجاد یک بستر، چارچوب و معماری باثبات قابل گسترش، تعامل پذیر و منعطف است که امکان بکارگیری فناوری های نوین تجاری را در سازمان فراهم می کند.

پیش نیازهای استقرار هوش تجاری در سازمان ها
آیا همه سازمانها به سیستمهای گزارشگیری هوشمند نیاز دارند ؟ آیا همه آنها توانائی پیاده سازی هوش تجاری را دارند؟ آیا جهت پیاده سازی هوش تجاری باید در سازمان تغییراتی صورت گیرد ؟ آنچه که تحقیقات نشان میدهد اینست که استفاده از هوش تجاری به سرعت در حال رشد است و سازمانهایی که مقیاس متوسط و بزرگ دارند تمایل بیشتری جهت استفاده از اینگونه سیستمها دارند.
پس از اینکه نیاز به وجود سیستم هوش تجاری در سازمان مشخص شد، سوالی که برای مدیران سازمانها مطرح میشود اینست که آیا در سازمان آنها آمادگی طراحی و پیاده سازی هوش تجاری وجود دارد یا خیر؟ چه زیر ساختهایی جهت پیاده سازی هوش تجاری نیاز است و آیا معیارهایی وجود دارد که بر اساس آن بتوان آمادگی سازمان را سنجید؟
هوش تجاری مجموعه توانایی ها، تکنولوژی ها، ابزارها و راهکارهایی است که به درک بهتر مدیران از شرایط کسب و کار کمک می نماید. در چارچوب پیشنهادی پیاده سازی هوش تجاری، به طور موثر از سه مهارت تجارت، سازمان و فناوری اطلاعات برای پیاده سازی هوش تجاری استفاده شده است. به نوبه خود هر یک از این مهارت ها، تاثیر قابل توجهی در فرآیند پیاده سازی هوش تجاری دارند. قبل از اینکه سازمان ایجاد انبار داده و ابتکارات هوش تجاری را به عنوان مبدا حرکت قرار دهد میبایست خود ارزیابی را برای سنجش میزان آمادگی اش کامل نماید. آنها باید بطور صادقانه مهارت های موجود، سطوح فعالان هوش تجاری و فرهنگ سازمانی را محاسبه کنند، قبل از هزینه و تعیین مجموع پول و بودجه مورد نیاز متوجه چالش های پیش رو خواهند شد و میتوانند میزان موفقیت را تشخیص بدهند. با توجه به رتبه بندی معیارهای لازم، وجود فریمورک و اهداف استراتژیک برای هوش تجاری در درجه اول اهمیت قرار دارد. در یک پیوستار، سازمان هایی که به هوش تجاری نگرش استراتژیک دارند، و از آن به عنوان یک تسهیلگر برای تغییرات مورد نیاز کسب و کار و تحقق اهداف کلیدی آن بنا میکنند، به بهره سودهای بالایی که از نگاه وسیع تر به کسب و کار حاصل می شود، دست خواهند یافت. اهداف کسب و کار باید خلاقیت و سرمایه گذاری هوش تجاری را راهبری کند. با حمایت مدیران، تکنولوژی کارآمد و تعریف درست نیازمندی ها این همسویی میان کسب و کار و فناوری اطلاعات تامین گشته و نیروی کارآمد هدایت میشود. ارزیابی این مولفه ها در سازمان به منظور آمادگی برای مقابله با چالش های پیش رو و یک پیاده سازی موفق ضروری مینماید.